امروز طرابلس فردا دمشق پس فردا تهران
کی نوبت تو میشه سید علی!
رفتن صدام را دیدم، رفتن مبارک را دیدم، رفتن قذافی را هم دارم می بینم... فردا پس فردا نوبت بشار اسد است و من از ته دل خوشحالم. خوشحالم که روزگارم روزگار فروپاشی دیکتاتورها بود. روزگار پایان دورغگویان قدرت طلب! روزهای تمام شدن استبداد مردانی که برای مردمانشان مردانگی نکردند. حالا فقط یک آرزو برای تکمیل خاطراتم دارم. کی نوبت تو میشه سید علی!
طرابلس سقوط کرد.ایستگاه بعدی دمشق.ایستگاه بعدی تهران
میر حسین موسوی: فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است ... « این روزها خاورمیانه در آستانه ی حوادث بزرگی است که می تواند سرنوشت این منطقه و جهان و سرنوشت ملت های منطقه را تحت تاثیر خود قرار دهد. مسلما آنچه در حال وقوع است در راستای به هم زدن نظام ظالمانه ایست که سرنوشت ملت های بسیاری را درمنطقه در چنگال خود گرفته است و بدون هیچی شکی نقطه ی آغازین آنچه شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد.
روزهایی که مردم با شعار “رای من کجاست؟” به خیابان ها آمدند و مسالمت جویانه، حقوق از دست رفته ی خود را پی گرفتند...متاسفانه منافع ِ پشت سر ِ ایدئولوژی ِ حاکم در کشور، اجازه نمی دهد واقعیت ها آنچنان که هستند، خود را نشان دهند...و شاید هم متوجه نیستند که ادامه ی سیاست غلبه به وسیله ی ایجاد خوف، نهایتا در نقطه ای به ضد خود تبدیل و آنگاه آمدن “روز خشم” و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذیر می شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است.»
ما و سقوط دیکتاتور لیبی
«اصل»، اراده و عزم و همت «خویش» (ملت) است که میتواند «تغییر» را رقم زند.
اسفندماه 1389 در روزهایی که وضع حکومتهای غیردموکراتیک تونس و مصر مشخص شده بود و اعتراض مردم به دیکتاتوری قذافی اوج می گرفت، نگارنده در مکتوبی(1)، بر این نکته تاکید کرد که سبزها باید تحولات در لیبی را با دقت مضاعف مورد تأمل قرار دهند. مدعای آن مطلب این بود که لیبی بهدلایل متعدد و از جهات گوناگون وضعی مشابه ایران دارد؛ چه صاحبان قدرت و چه جامعهی لیبی واجد شباهتهای مهمی با حاکمیت و جامعهی ایران هستند. برخی از مهمترین مولفههایی که تا پیش از سقوط قذافی، و حتی هماینک، لیبی را به ایران شبیه میکرد و اهمیت پیگیری رویدادهای آن را توسط حامیان جنبش سبز، توضیح میداد، اجمالا عبارت بودند از :
1. لیبی همچون ایران از یک حاکمیت اقتدارگرا، سرکوبگر، و متکی به شخص که خودکامگی را در پوشش قانون پی گرفته، برخوردار بود.
2. دولت در هر دو کشور ویژگیها و شاخصههای «دولت رانتی» را بازتاب میدهند. بیش از 70درصد از درآمد دولت طرابلس متکی به فروش نفت و گاز است. این وابستگی گاه تا 90 درصد رسیده است.
3. هر دو حکومت، بر دین بهمثابهی ایدئولوزی تکیه زدهاند. نهادهای دینی مستقل از دولت در لیبی _که بیش از 97درصد مردم آن مسلمان هستند_ وجود ندارند و از امکان فعالیت آزاد و مستقل از حکومت برخوردار نیستند.
4.صاحبان قدرت در لیبی چون همسانان خود در جمهوری اسلامی بر یک رخداد بزرگ (کودتای بدون خونریزی در لیبی علیه نظام شاهنشاهی، و انقلاب علیه رژیم سلطنتی در ایران) و مطالبات و ابهت و جذابیتهای آن، تکیه میکردند و وضع کنونی خود را به آن رویداد ویژه پیوند میزدند.
5. حاکمان اقتدارگرا در هر دو کشور، مدعی ارائهی «راه سوم» میان غرب و شرق بوده و هستند و دولت خود را منحصربهفرد و الگویی جدید در جهان توصیف کرده و میکنند.
6. صدا و سیما در هر دو کشور، دراختیار قدرت خودکامه و غیردموکراتیک بوده و هست. تلویزیون و رادیویی جز رسانهی رسمی حکومت در لیبی وجود نداشت. اختیار پخش برنامههای ماهوارهای در دست وزارت تبلیغات و ارشاد این کشور بود.
7. از مطبوعات آزاد و مستقل و مخالف در لیبی _چون ایران_ خبری نبود.
8. لیبی بالاترین نرخ شهرنشینی را در کشورهای منطقه دارد؛ بیش از 86درصد شهروندان لیبی در شهرها زندگی میکنند. چنانکه در ایران نرخ شهرنشینی بهگونهای محسوس بالا رفته و به بیش از 75درصد رسیده است.
9. در هر دو کشور جمعیت جوان درصد قابل اعتنایی را بهخود اختصاص میدهند. بیش از دو سوم جمعیت شش و نیم میلیون نفری لیبی _همچون ایران_ زیر 35 سال سن دارند.
10. میزان مشارکت زنان در مناسبات اجتماعی لیبی به شکل محسوسی _همانند زنان ایران_ درحال افزایش است.
11. با وجود اتکای لیبی به درآمد نجومی بادآورده (رانت نفت و گاز)، بیکفایتی و فساد حاکمان در این کشور، نرخ تورمی حدود 10درصد ایجاد کرده و لشکری از بیکاران سامان داده که 30درصد نیروی کار این کشور را دربر میگیرد. وضعی که مشابه حال و روز نرخ تورم و نیز مشکلات نیروی کار جوان و متخصص ایران است.
12. نرخ باسوادی در لیبی به حدود 85 درصد میرسد؛ چنانکه در ایران نیز این نرخ حدود 90درصد گزارش میشود.
با این مشابهتهای غریب و قابل توجه لیبی (حکومت و جامعه مدنی آن) با ایران، تحولات لیبی برای ناظران و تحلیلگران و نیز حامیان و همراهان جنبش سبز مهمتر از وضع مصر و تونس مینمود و میشود. چرا که در لیبی نیز دولت اقتدارگرای رانتی و ایدئولوژیکی بر سر کار بود که بر سلاح و نفت و تزویر و ابزار تبلیغات تکیه داشت، و در برابر مطالبات دموکراتیک شهروندان، خودکامگی پیشه میکند و به سرکوب بیرحمانه و غیرانسانی رو آورد. ضمن اینکه با سودجستن از درآمدهای نفتی، لایههایی از شهروندان را بهعنوان حامیان اجتماعی خود، بسیج میکرد و با رویکردی پوپولیستی، میکوشید اقتدار نامشروع خود را تداوم بخشد.
اگر معمر قذافی، رهبر خودکامهی لیبی معترضان و مخالفان خود را «حشرات مزاحم و موش» میخواند و از طرفدارانش میخواست به خيابانها بريزند و «تکليف مزاحمان را روشن کنند»، خودکامگان ایران نیز مخالفان و معترضان را «میکروب» و «خس و خاشاک» توصیف میکنند و مزدوران خویش را برای قلعوقمع شهروندان خویش به خیابانها فرامیخوانند. حاکمان تزویرگر و ماکیاولیستهای هر دو کشور، با در پیش گرفتن شارلاتانیسم سیاسی، حامیان و مردوران خویش را «مردم» میدانند و ادعا میکنند که در برخورد با مخالفان و معترضان هم «خونی از دماغی نریخته است». و باز در کنشی مشابه، تشنگان قدرت در لیبی و ایران، ایالات متحده را بهانهای برای سرکوب قرار دادهاند، مخالفان و معترضان را «وابسته به واشنگتن و دشمن» میخوانند، و مدعی میشوند که در صورت تغییر وضع، آمریکا بیشترین نفع را خواهد برد.
تغییر در لیبی و ایران
در برابر همهی تهدیدها و سرکوبهای بیرحمانه و غیرانسانی دشمنان دموکراسی در لیبی، شهروندان این کشور با جانبازی و شجاعت و سماجت، پیگیر راه سخت و دشوار آزادی شدند؛ «شب قدر» ایشان دیشب فرا رسید و بامداد امروز (دوشنبه) دموکراسیطلبان لیبی تغییر نظام سیاسی را در این کشور به جشن نشستند.
اینکه گردان حفاظت از قذافی تسلیم مخالفان شد؛ نیروهای محافظ سیف الاسلام با انقلابیون همکاری کردند؛ و دیگر موارد مشابه، همگی نشان از «خانه عنکبوت»ی دارد که دیکتاتورها حول خویش میتنند. غافل از اینکه در اوج بحران اقتدار، این خیل همراهان فریفته شده با پول نفت یا به تلقین «آگاهی دروغین» میدان را برای «ادامه زندگی» ترک میکنند و پی زندگی و امنیت شخصی خویش میروند. چنین مشاهداتی در برخی مقاطع تاریخی در همین چند سال مکرر در ایران شنیده شد؛ ازجمله –حتی- در حوادث کوی دانشگاه تهران (سال 1378) خبرهای موثقی میرسید که چگونه برخی از نزدیکان جریان اقتدارگرا، با ترس از تغییر سامان و نظم مستقر، سریع «چهره» عوض کردهاند و در پی اختفا برآمدهاند…
سقوط دیکتاتوری لیبی البته شوق آفرین است؛ اینکه در ادامهی پایان یافتن عمر نظامهای اقتدارگرا، رژیمی دیگر فرومیریزد و خودکامهای دیگر، میدان را به مردم وامیگذارد، شادیبخش است؛ اما چه کسی میتواند در تاثیر «اراده» و «خواست» و «پیگیری» و «ایثار» و «صبر» و «استقامت» مردم آزادیخواه لیبی در این روند چند ماهه، تردید کند؟ حتی آنهایی که پای دخالت نظامی غرب (ناتو) را به میان میکشند، فراموش نمیکنند که تنها پس از ایستادگی و مبارزهی جانانهی دموکراسیخواهان لیبی با رژیم قذافی، و تحمل رنجها و مصائب فراوان بود که جامعه جهانی، همراه مطالبات انسانی و دموکراتیک معترضان شد. به دیگر سخن، «اصل» اراده و عزم و همت «خویش» (ملت) است که میتواند «تغییر» را رقم زند؛ «ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.»
هرچند وضع لیبی واجد تفاوتهای نه چندان اندکی با ایران نیز هست (ازجمله اینکه مخالفان قذافی اسلحه بهدست گرفتند و مواجههای خشونتبار در برابر سرکوب خونین حاکمیت در پپش گرفتند؛ و افق مطالبات و راهبرد همهی معترضان و مخالفان، از ابتدا شفاف و مشابه بود: سقوط قذافی و تغییر تمامیت حاکمیت سیاسی؛ و نیز دخالت نظامی و مستقیم غرب در پیشبرد فرآیند تغییر در لیبی) اما آنچه بس امیدبخش و انرژیزا و شوقآفرین است همین اهمیت صبر، استقامت، تداوم و پیگیری راهبرد، امیدواری، شجاعت و ایثار، و حرکت همدل و مشترک بی ترس و یأس، و فرجام شیرین و گریزناپذیر این همه است.
با رخداد جدید (سقوط قذافی)، وضع رژیم خودکامهی اسد نیز بیش از پیش متزلزل مینماید. اینچنین، در نظام بینالملل، تمامیتخواهان وطنی منزویتر و انگشتنماتر خواهند شد.
تنهایی بیش از پیش حاکمیت اقتدارگرای ایران در جهان، بیکفایتیها و سوءمدیریت صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی، و بحرانها و تنگناهای روبهتزاید اقتصادی-معیشتی، در کنار پیگیری صبورانه، خردمندانه و استوار مطالبات انسانی و دموکراتیک جنبش سبز میتواند منجر به «تغییر»ی شود که به پایاش خون «ندا»ها و «سهراب»ها ریخته و هزینههای انسانی نه چندان اندکی در 26 ماه گذشته، پرداخت شده و همچنان میشود.
کاش تمامیتخواهان و خودکامگان وطنی از حوادث لیبی عبرت گیرند، و بجای اصرار ضدملی بر بقاء نامشروع خویش و سماجت بر تداوم اقتدار غیردموکراتیک خود، لوازم «گذار به دموکراسی» با حداقل آسیب به منابع مادی و انسانی ایرانزمین را پاس دارند؛ و کنش خردمندانه و مبتنی بر منافع ملی را جایگزین رفتارهای خودکامانه و مصالح شخصی و باندی کنند.
No comments:
Post a Comment